Rock YouTube channel with real views, likes and subscribers
Get Free YouTube Subscribers, Views and Likes

گلهای تازه 50 بیات اصفهان

Follow
Mehrdad Alavi

گلهای تازه 50 بیات اصفهان

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
با همکاری جلیل شهناز, حسن ناهید, جهانگیر ملک
اشعار : سعدی
خواننده : عبدالوهاب شهیدی
گوینده : فخری نیکزاد

فخری نیکزاد :
چو تو آمدی مرا بس که حدیث خویش گفتم
چو تو ایستاده باشی ادب آن که من بیفتم
تو اگر چنین لطیف از در بوستان درآیی
گل سرخ شرم دارد که چرا همی‌شکفتم
چو به منتها رسد گل برود قرار بلبل
همه خلق را خبر شد غم دل که می‌نهفتم
به امید آن که جایی قدمی نهاده باشی
همه خاک‌های شیراز به دیدگان برفتم
دو سه بامداد دیگر که نسیم گل برآید
بتر از هزاردستان بکشد فراق جفتم
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
شاکر نعمت و پرورده احسان بودم
که پسندد که فراموش کنی عهد قدیم
به وصالت که نه مستوجب هجران بودم
که پسندد که فراموش کنی عهد قدیم
به وصالت که نه مستوجب هجران بودم
خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
سعدی غزل

عبدالوهاب شهیدی :

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بی‌جان بودم
نه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشا ند
که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم
بی تو در دامن گلزار نخفتم یک شب
که نه در بادیه خار مغیلان بودم
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوییا در چمن لاله و ریحان بودم
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوییا در چمن لاله و ریحان بودم
تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
سعدی از جور فراقت همه روز این می‌ گفت
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بی‌جان بودم
سعدی غزل



فخری نیکزاد :
زنده می‌کرد مرا دم به دم امید وصال
ور نه دور از نظرت کشته هجران بودم
تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
سعدی غزل

posted by difidented8