The easiest way to skyrocket your YouTube subscribers
Get Free YouTube Subscribers, Views and Likes

زنم زیادی خوشگل بود مجبور شدم صورتشو ... ! | پرونده های جنایی ایرانی

Follow
JenayiGRAM

زنم زیادی خوشگل بود مجبور شدم صورتشو ... ! | پرونده های جنایی ایرانی





اوایله آبانه ساله 1401 بود که صدای جیغو فریاده یه زنه جوون
توو یکی از کوچه هایه جنوبه شهره تهران پیچید

اهالیه کوچه با شنیدنه جیغایه نگاره 28 ساله
سریع از خونشون اومدن بیرونو نپارو دیدن که صورتش به شدت با اسید دچاره سوختگی شده بودو همش داشت داد میذاشت

در همین حین اهالیه کوچه یه مرده موتور سوارو دیدن که به سرعت سواره موتورش شدو فرار کرد


نگار که تمامه صورتش با اسید به طرزه هولناکی سوخته بود
با کمکه همسایه ها به بیمارستان منتقل شد و تلاش برایه درمانش شروع شد


نسیم خواهره نگار که همراهش به بیمارستان رفته بود
خیلی زود موضوعو به مامورایه پلیس گزارش کرد

طولی نکشید که اکیپه زبده ای از مامورایه آگاهیه تهران مسئوله رسیدگی به این پرونده شدنو خودشون به بیمارستان رسوندن

با رسیدنه مامورایه آگاهی تحقیقاته فنی در مورده این حادثه ی دلخراش شروع شد
نسیم به مامورایه پلیس گفت
خواهرم چن ساله پیش با مردی به اسمه محمد ازدواج کرد
البته نگارو محمد از قبله ازدواج باهم دوست بودنو ازدواجشون اصلا سنتی نبود

چنوقتی که از ازدواجشون گذشت
چون نگار چهره و اندامه خیلی خوبی داشت
محمد روش حساس شد
تا جایی که اصلا اجازه نمیداد تنهایی از خونه بره بیرون و تمامه رفتو آمداشو محدود کرده بود
محمد همیشه به نگار شک داشتو تمامه روز زیره نظرش داشت

یه مدت که این رفتاره محمد ادامه پیدا کرد
نگار تصمیم گرفت بچه دار بشه
تا شاید اوضاع یه مقدار بهتر شه

نگار شروع کرد دکتر رفتنو بلخره اقدام کرد برایه بارداری
وقتی بارداریه نپار تموم شدو دخترشون به دنیا اومد
نه تنها رفتارایه محمد بهتر نشد بلکه بدترم شد

دیگه حتی اجازه نمیداد برادرمون بخواد تنهایی بره خونشون
یا حتی نگار حق نداشت برایه خریدایه سوپر مارکتیم بره بیرون

این شرایط انقد ادامه پیدا کرد که صدایه نگار درومد
زندگیشون شده بود همش دعوا و درگیری
اوایل فقط بحث میکردن
ولی انقد این دعواها کش پیدا کرد که کار به جایی رسید که محمد رویه نگار دست بلند میکرد
حتی کاره نگار چنبارم به بیمارستان کشید از شدته کتکایه محمد

آخرین بار محمد نگارو هول داده بودو سرشو شکونده بود
وقتی نگار رفت بیمارستانو سرشو بخیه کرد
رفت خونه و وسایلشو جمع کردو اومد خونه ی ما پیشه مادرم اینا

نگار نقطه ضعفش دخترش بود
محمدم ازین قضیه سوء استفاده میکردو تهدیدش میکرد که اگه بخوای طلاق بگیری دیگه نمیذارم بچمونو ببینی

همین موضوعم باعث شده بود نگار دست نگه داره و اقدامی نکنه
ولی دیگم حاضر نبود برگرده تویه اون خونه و زندگی

امروز حدودا یک ماهی میشد که نگار خونه ی ما بود که
محمد باهاش تماس گرفتو گفت من جلویه دره خونتونم
دخترمونو آوردم ببینی

نگار بهش گفت بیا توو
ولی محمد بهونه آوردو قبول نکرد
واسه همین نگار سریع لباساشو با شوقو ذوق پوشید که بره بچشو ببینه

هنوز چند ثانیه بیشتر ازینکه نگار رفته بود بیرون نگذشته بود که
یه دفعه صدایه جیغایه نگارو شنیدم

با عجله بدونه ایکه لباسمو عوض کنم از خونه اومدم بیرونو دیدم نگار صورتشو گرفته و فقط داره ناله میکنه

محمدم دیدم که با عجله سواره موتورش شدو گاز دادو فرار کرد

نگارو با کلی بدبختی آوردیم تویه خونه
سریعم لباسامو پوشیدمو با کمکه همسایه ها نگارو رسوندیم بیمارستان

الانم نگار تویه این بیمارستان بستریه و اوضاعه جالبی نداره

با ثبته گفته هایه خواهره نگار
به سرعت تحقیقات برایه دستگیریه محمد شروع شد

محمد بعده این کاری که انجام داده بود
متواری شده بودو هیچ اثری ازش نبود

بلخره بعده چن روز
تلاش و تحقیقاته مامورایه آگاهی نتیجه دادو محمد در حالی که خونه ی یکی از بستگانه دورشون مخفی شده بود دستگیر شد

محمد به اداره ی آگاهی منتقل شدو پشته میزه بازجویی قرار گرفت و گفت

من قبلا به نگار گفته بودم که اگه واقعا بخواد ازم طلاق بگیره و جدا بشه
زیباییشو ازش میگیرمو دیگه نمیذارم با کسه دیگه ای ازدواج کنه
ولی نگار حرفه منو جدی نگرفتو داشت کاره خودشو میکرد

منم مجبور شدم صورتشو با اسید بسوزونم تا دیگه هیچ کسه دیگه ای نخوادش


اعترافایه محمد جلویه دوربینه اتاقه بازجویی ثبت شدو چن روزه بعد به محله حادثه برده شدو صحنه ی اسید پاشیرو بازسازی کرد

نگارم چن روز بعد در حالی که کله صورتش سوخته بودو یکی از چشماشو از دست داده بود
به اداره ی آگاهی رفتو گفت
شوهرم واقعا آدمه نرمالی نیست
از اوله ازدواج بهم بدبین بود
مدام چکم میکرد
حتی زمانایی که از سره کار میومد خونه تا کله گوشیه منو نمیگشت آروم نمیشد

هر وقتم اعتراض میکردم میگفت تو اگه هیچ کاره خلافی نمیکنی نباید از چیزی بترسی
بذار کاره خودمو بکنم تا خیالم راحت شه

چنوقتی که گذشت بهش گفتم گوشی یه چیزه شخصیه و دیگه نمیذارم چکش کنی
از بعده این جریان انگار حالش بدتر شد

دیگه نه اجازه میداد بیرون برم
نه خرید

یه مدتم گیر داده بود با یکی از فامیلامون رابطه دارم چون تویه مهمونی باهاش دست دادم

با همه چیش ساختم
تا اینکه با خودم گفتم بچه دار شیم شاید این رفتارش بهتر شد
ولی بعده اینم که بچه دار شدیم
اوضاع بدترم شد
...


لینک سابسکرایب:
   / @jenayigram  


ویدیوهای پیشنهادیه من:
من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میارن خونه کمتر سر و صدا کنن:   • من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میار...  
مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن تن فروشی کنه منم نقشه قتلشونو کشیدم:   • مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن ...  
مهین قدیری اولین قاتل سریالی زن ایران:   • پرونده جنایی تنها قاتل زن سریالی ایرا...  
خفاش شب:   • پرونده جنایی خفاش شب غلامرضا خوشرو |ق...  
بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی
:   • بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی  



#پرونده_جنایی
#پرونده_مستند
#قتل

posted by kaalbas2p